به قلم:علیرضا نوروزی
جایگاه پرنده در آسمان را جانداران دیگر فهم نمینمایند و اندیشۀ هنرمند را مردمان دور از هنر.
حسن رحمانی، متولد 1364 در شهر تاکستان از توابع قزوین، از نوجوانی، مجذوب عالم هنر شد.
او که به واسطۀ خواهر خود با فرشبافی و گلیمبافی آشنا و به آن علاقهمند شده بود، ضمن آشنایی با نقشهخوانی و بستن دار قالی و گرههای اولیه، از 15 سالگی نواختن سهتار را در شرایطی آغاز نمود که به گفتۀ او، در تاکستان نگاه مثبتی به فعّالیت هنرمندان وجود نداشت؛ با این حال او با نمایش استعداد بینظیر خود در موسیقی، در سال 1381 به عنوان برگزیدۀ جشنوارۀ جوان فجر نیز انتخاب گردید.
حسن علیرغم علاقۀ ذاتی خود به هنر، به اصرار خانواده در دوران دبیرستان در رشتۀ ریاضی- فیزیک مشغول به تحصیل شد اما او که جذبۀ هنر در جانش شعله برافروخته بود، مصمّم و با اشتیاق، پیشدانشگاهیاش را در رشتۀ هنر ادامه داد.
با اتمام دورۀ پیشدانشگاهی، او تحصیل در رشتۀ صنایع دستی را به صلاح نزدیکتر یافت و در در دانشگاه قزوین تحصیل در این رشته را آغاز نمود.
در دوران دانشگاه حسن با وجود علاقۀ پیشین به رشتۀ فرش همزمان به سفال نیز علاقهمند شد.
او که همواره کششی از سوی عالم فرش در خود مییافت، تنها به دلیل حساسیت ریهی خود نتوانست به تحصیل در این رشته به عنوان رشتۀ دوم بپردازد.
حسن رحمانی در سالهای ابتدایی دانشگاه، به سبب روحیۀ هنرمندانه و دغدغههای متفاوتش، به دفعات و در موقعیتهای گوناگون، به نحو دلسرد کنندهای با لحظات تلخ و برخوردهای مایوس کنندهای از جامعۀ سنتی خانواده، دوستان و همشهریان خود مواجه میگشت و این مساله بیش از پیش او را به انزوای درونی میکشاند؛ انزوایی که به گفتۀ خود او باعث شده بود در دورهای طولانی از تحصیل خود، با حالتی افسرده، تنها در ذهن خود به ترسیم نقشها و طرحهای گوناگون بپردازد؛ ترسیمهایی که آرام آرام، ذهن هنرمند او را به بازآفرینی یکی از هنرهای تاریخی و فراموش شدۀ ایران سوق داد.
حسن رحمانی که در دورۀ عمومی چوب در دانشگاهشان، چندان نتوانسته بود با این عنصر و روشهای خلق آثار هنری از آن ارتباط برقرار کند، کمکم و به سبب آن انزوا ، به کار با چوب علاقه یافت و این علاقه تا آنجا پیش رفت که پایان نامۀ خود را به بازآفرینی آثاری از چوب و با استفاده از هنر لایهچینی اختصاص داد.
حسن رحمانی، یکی از برترین آموزههای دانشگاه برای خود را کاربردیگرایی آثار صنایع دستی میداند. اما شاخۀ هنری از کار با چوب که او برگزیده بود، به سبب آنکه هزارهها در ایران به دست فراموشی سپرده شده بود، چندان شناخته شده نبوده و همین باعث میشد تا هزینۀ ساخت آثار او، با توجه به زمان مورد نیاز جهت تولیدشان، بیش از تصوّر عامۀ مردم باشد.
او که دلیل برگزیدن این هنر توسط خودش را تلفیق هنر چوب و به طور ویژه خاتم مربع با طراحی فرش میداند، تا پیش از جلسۀ دفاع پایاننامۀ خود به هیچوجه تصوّری از استقبال اساتید خود نداشت؛ گو اینکه او در نظر اساتید از دانشجویان ممتاز و ویژه قلمداد نمیشد؛ اما در روز دفاع و با استقبال اساتید از کار او، چشمۀ نیرویی تازه در او جوشیدن گرفت یا به عبارتی چشمۀ ذوق و هنر او که به دلیل برخوردهای سرد جامعۀ اطراف به سوی خشک شدن گام برمیداشت، به ناگاه دوباره جان گرفت.
پیش از این خود او در خلال انجام امور پایاننامه و با ساخت نخستین اثر لایهچینی چوبش و قرار دادن آن بر روی طاقچۀ اتاق خود، چنان از دیدن کار به هیجان آمده بود که حتی اشک شوقی از توانمندیاش در خلق اثری چنین زیبا ریخته بود. اینبار، با اخذ نمرۀ کامل از اساتیدش، جانی دوباره گرفت و تا مدتها، اگرچه دیگران هنوز درک درستی از ارزش آثار او نداشتند، با تکیه بر توان فنّی و روحی خود، به خلق آثاری با استفاده از هنر لایهچینی پرداخت.
به دلیل نگاه منفی جامعۀ اطرافش نسبت به تلاشهای در نظر دیگران بیثمر او، چشمۀ جان گرفته بار دیگر کم جان شد، سال 1388 اما، با مشاهدۀ آثاری از استاد کاوه، بار دیگر در درون خود به تلاش بیش از پیش مصمّم شد و در سال 1389 با اصرار رئیس ادارۀ صنایع دستی استان قزوین، اثری از خود را به نمایشگاه یونسکو که به منظور ارزشگذاری آثار هنری اقوام ایران برگزار شده بود، ارسال کرد.
در کمال ناباوری، تنها اثری از استان قزوین که نشان اصالت دریافت نمود، اثر خلق شده توسط او بود و این امر او را به تغییری مهم در زندگیاش رهنمون داشت.
در سال 1390 به تهران مهاجرت نمود و در همسایگی استاد کاوه منزلی را اجاره کرد. همواره از سوی استاد کاوه به ساخت آثار خوب و ارزشمند تشویق میشد و این امر باعث شد برای خلق آثار هنری خود ساعتها زمان گذاشته و برترین کیفیت را در خلق آنان به نمایش گذارد.
لایهچینی اما هنوز ناشناخته بود و استقبال از آثار این هنر همچنان رونقی نداشت؛ دغدغههای مالی باعث شد تا به جهت تدریس در دانشگاه سورۀ تهران به شورای ارزشیابی هنرمندان صنایع دستی مراجعه نماید؛ اساتید بنام این شورا نیز هنر حسن رحمانی را بدیع و چشمنواز و مملو از ظرائف تشخیص داده و او را شایستۀ نشان درجه 1 هنری دانستند.
این امر حسن رحمانی که پیش از آن تنها به دلیل علاقۀ شخصی خود به خلق آثار هنری میپرداخت را بر آن داشت تا به سبب نمایش شایستگی خود، علاوه بر ثبت این هنر به نام خود و ضمن تدریس در دانشگاه سوره، به تدریس در دانشگاههای معتبر دیگر و همچنین خلق آثاری بدیع و چشمنواز بپردازد.
سخن جناب شریفزاده را در راستای لزوم پویایی هنرمند درجه یک بر خود فرض دانست و با طراحی و ساخت مقارهای اختصاصی که امروزه بسیاری از هنرمندان دیگر رشتههای چوب نیز از آنها بهره میبرند، با روحیۀ جنگندۀ خود شبهای بسیاری را در کنار پوشالهای چوب کارگاه خود به صبح رسانده و با لذت از چینش چوبها و خراطی، هنرهای بسیاری همچون سوزن دوزی بلوچی و هنر فرش و گلیم را به هنر چوب گره زده و تلفیق نمود.
حسن رحمانی که در آخرین ابداع خود و با توجه به علاقۀ هموارهاش به موسیقی، از هنر لایه چینی در ساخت سازهایی همچون کمانچه بهره برده و تایید صدای خروجی آن آثار را از اساتید بنام این حوزه نیز اخذ نموده است، همچنان به وقت دلتنگی، خود را در پناه کارگاهش قرار داده و به خلق اثر میپردازد.
حسن رحمانی، نماد هنرمند بااستعداد و بلندهمّتی است که اگرچه در سالیان طولانی و با اهمّیت نوجوانی و جوانی، از نعمت تشویق به هنرآفرینی بهرۀ چندانی نبرد، با تلاش بسیار و نمایش هنر ذاتی فکر و دست خود توانسته است به جایگاهی والا و ممتاز رسیده و به عنوان استادی شناخته شده در عالم آثار هنری چوبین، به شهرت رسد.
هنرمندی که اگرچه از شهرش به سبب برخوردهای دلسردکننده مهاجرت نمود، اما تصویرش بر خیابانهای همان شهر، به عنوان یکی از هنرمندان جهانی، مشهور و ممتاز زادۀ تاکستان نقش بست.