محمد حیدری

ایشان، هنرمند دانایی است که درتوضیح چگونگی مملوناپذیری هنر قلم زنی به شاگردانش، همواره این توضیح را بیان ‌می‌دارد که: " هر فرم و نقش را چون الفبایی بدانید برای زبان قلم زنی در جهت خلق اثری بدیع با محتوایی نو، همچون زبان پارسی، که نه دیوان حافظ مملوش ساخت، نه سعدی، نه فردوسی، که اگر مملو بود، نیمایی و اخوانی بر آن قدرت افزودن نداشتند"...

محمد حیدری

به قلم:علیرضا نوروزی

اصفهان، میدان نقش جهان، پشت بازارچه؛ پسر بچه ای 5 ساله، دست در دست پدر، از میان سمفونی ضرب چکش‌ها به سوی کارگاه می‌رود.

گل و مرغ‌ها، مشبک‌ها، برجسته کاری‌ها، صورتهای نقش بسته بر جان سخت نقره و مس، هر کدام دنیایی از قصه‌اند برای محمد کوچک، قصه‌هایی که یک یک در ذهنش ‌می‌پروند و در گذر سال‌های کودکی دنیایی از نقش و طرح را برای همیشه در جانش ‌می‌نشانند.

هنوز پا به مدرسه نگذاشته بود که پدر یک چکش کوچک و یک ظرف در دستش ‌گذاشت و محمد را به عالمی هدایت کرد که خاطر هر انسانِ پر خیال را از عالم توان فرار نیست. انگار محمد بخشی از پیکر‌ۀ کارگاه پدر شد.

در تمام سالهای تحصیل، بخشی از آن پیکره ماند و ضمن استغنا و استقلال مالی، هنر قلم زنی را در تمامی سبک‌های آن به پایه آموخت.

تابستان جوانی

تابستان جوانی از راه رسید، به عرف روزگار وارد دانشگاه شد، به تهران آمد و در رشتۀ پرستاری تحصیل کرد در حالی که تابستان‌ها همچون پرندگان مهاجر به اصفهان و آشیانۀ گرم کارگاه پدری باز‌می‌گشت و سپس بلافاصله به خدمت سربازی رفت.

وجود محمد اما مملو بود از هنر، برجسته بود از طرح و نقش و صورت یافته بود از ضرب آهنگ چکش. انگار روحش را لایق والایی هنر ‌می‌دید.

فاختۀ مهاجری بود که به سرزمین خود بازگشت و به پیشنهاد پدر، نزد استاد برجسته و طراح ماهر عرصۀ قلم زنی، استاد علمداری، به مدت چهار سال، آموختگی پیشین را با ظرائف فنون طراحی به کمال رساند.

تهران، یادآور روزگار خوش جوانی بود برای محمد سی ساله. حالا او که به اعتبار تایید اساتید خود، عرصه را برای گامی استوار در مسیری نو مناسب دید، این بار نه به عنوان پرستار،که به عنوان استاد قلم زنی، و نه برای التیام زخم‌های جسمی انسان‌ها، که برای اغنای روحشان از هنر، به تهران بازگشت.

کارگاه کوچک خانگی‌اش را دایر کرد و از همان سال به دعوت اساتید فن و به دلیل خبرگی‌اش در طراحی و اجرا، در دانشگاه‌های تهران و تبریز به آموزش پرداخت.

آموزش

محمد حیدری، همچنان، پس از 17 سال آموزش به جوانان مشتاق، در برترین دانشگاه‌ها و دانشکده‌های صنایع دستی کشور؛ و طراحی و ساخت صدها اثر ماندگار، از لحظه لحظه زندگی و رخ به رخ جهان، برای خلق اثری بدیع الهام ‌می‌گیرد.

ایشان باور دارند که همراهی اطلاعات هنری و بداعت در امر طراحی که اندوختۀ دوران تدریسش ‌می‌شمارد، با قدرت طراحی سنتی و تکنیک‌های مختلف اجرا که خود آن را ماحصل سالها شاگردی‌اش ‌می‌داند، به خلق آثاری در زندگی هنری‌اش منجر شده است که هر یک در ترکیب فرم، نقش ومحتوا یگانه بوده‌اند؛ آثاری که اگرچه امروز باعث زیبایی مکانی از این جهان پهناورند، اما محمد گاهی دلتنگشان ‌می‌شود.

ایشان، هنرمند دانایی است که در توضیح چگونگی مملوناپذیری هنر قلم زنی به شاگردانش، همواره این توضیح را بیان ‌می‌دارد که: ” هر فرم و نقش را چون الفبایی بدانید برای زبان قلم زنی در جهت خلق اثری بدیع با محتوایی نو، همچون زبان پارسی، که نه دیوان حافظ مملوش ساخت، نه سعدی، نه فردوسی، که اگر مملو بود، نیمایی و اخوانی بر آن قدرت افزودن نداشتند”.

از بازار اصفهان تا عرصۀ هنر

پسربچۀ بازیگوش پشت بازارچۀ اصفهان، امروز و از پس سالها تلاش والبته همراهی تام همسرش که همواره برای او محیطی امن و آرام برای اندیشیدن و بروز هنر فراهم آورد، به استادی بدل گردیده، که با باوری راسخ و هنری والا، در مسیری گام بر میدارد که به اعتقاد او برای زنده نگاه داشتن و پویایی بیش از پیش هنر قلم زنی ایران لازمۀ عصر حاضر است. مسیری که برای طی کردنش باید هنرمندی کامل و جسور بود. درست مثل محمد حیدری.

ضشط3

نظرات کاربران
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “محمد حیدری”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *