معصومه امیرپور

عروسک‌هایی خاص که نگارگرانه نقاشی می‌شوند، عروسک‌های بومی کرمان و حتی عروسک‌های تلوزیونی. عروسک‌هایی که انگار همه‌شان میوه‌های درختی بودند که مادرش روی پشتی کوچک خانه‌شان نقاشی کرده بود...

به قلم :ماجده شاه ولایتی

رویاها هرگز اسارت پذیر نیستند. هرکجای دنیا در شهرهای کوچک یا بزرگ که باشیم از پشت دیوار‌های کوتاه یا بلند، باز مسیر خود را پیدا می‌کنند.

دهه شصت بود که دختر بچه‌ای کوچک در شهرستان راین کرمان رویای نقاش شدن را در سر داشت. در آن زمان، متاسفانه در منطقه‌شان کلاس نقاشی مناسبی نبود. این شد که معصومه در دوره‌های آموزش از راه دور نقاشی که توسط جهاد دانشگاهی برگزار می‌شد شرکت کرد و از همان راه دور، به صورت مکاتبه‌ای و تنها با کشیدن نقاشی و فرستادنش برای یک معلم در تهران، رویاهایش را دنبال ‌کرد و نقاشی را یاد گرفت.

 

برنده شدن بدون امکانات

مهرشید (معصومه) امیر پور در ماه مهر سال ۱۳۶۲ در خانوادۀ هنردوست و هنرمندی متولد شد که بارقه‌های استعداد را در وجود دخترشان می‌شناختند.

“مادرم شاخه‌های درخت بید را جدا می‌کرد، سرش را آتش می‌زد تا با ذغال آن نقاشی بکشم.”

ده ساله بود که برای مسابقۀ نقاشی استان انتخاب شد به کرمان رفت تا در مسابقه شرکت کند. اما برای شرکت در مسابقه وسیله‌ای با خودش نبرده بود، پس از هرکسی که آنجا بود، وسیله‌ای گرفت و نقاشی‌اش را کشید.

مهرشیدِ ده ساله برندۀ آن مسابقۀ نقاشی شد. جایزۀ مسابقه یک رادیو کوچک بود که مهرشید عاشقش شد. نه فقط چون به رادیو علاقه داشت بلکه چون همان رادیوی کوچک، یادآور استعداد نهان یک دختر ده ساله بود.

در دانشگاه به دنبال علاقه‌اش رفت و نقاشی خواند. کارشناسی ارشد خود را نیز در همین رشته در دانشگاه تهران و هنر اصفهان ادامه داد.

 

تدریس

بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه مشغول تدریس طراحی صحنه و لباس شد و ظاهرا مسیرش از نقاشی جدا شد. اما همین کار مقدمه‌ای برای شروع ماجرای جدیدی در زندگی کاری و هنری مهرشید بود.

سالها پیش در خوابگاه دانشجویی، با یک تکه ابر، یکی از دوستانش را به شکل یک عروسک درآورده بود و همین اتفاق جرقه‌ای در ذهنش زد تا برای خلاقانه کردن فضای کلاس‌های طراحی صحنه و لباس از شاگردانش بخواهد عروسک‌هایی بسازند تا لباس‌های طراحی شده‌شان را بر تن عروسک‌ها بکنند. نتیجه چیز جالبی از کار درآمد. با همان عروسک‌ها به همراه شاگردانش نمایشگاهی برگزار کردند که با استقبال بسیار خوب هنرمندان روبرو شد.

 

عروسک خانه

“همیشه محو زیبایی نقشِ درختِ سروی بودم که مادرم روی پشتی کوچکی در خانه مان دوخته بود”

بعد از استقبال از نمایشگاه، تصمیم به ساختن عروسک و تزئین آنها با پته کرد، و اولین عروسکش را با الهام از همان درخت سرو ساخت. در همان ایام بود که آتلیه‌ای در مجموعه کاروانسرای گنجعلی خان کرمان در اختیارش قرار گرفت و عروسک کوچک را از سر ذوق، به دیوار آتلیه آویخت. مجموعه کاروانسرای گنجعلی خان یکی از بناهای دیدنی و توریستی کرمان بود و همین باعث شد یک توریست ایتالیایی که برای دیدن این مجموعه آمده بود، بعد از دیدن آن عروسک عاشقش شود. اما عروسک هنوز حتی کامل نبود. توریست عروسک را خواسته بود و مهرشید گفته بود که عروسک ناقص است اما پا فشاری توریست مهرشید را وادار کرد تا در همان زمان اندک، عروسک را تکمیل کند وبه توریست بدهد. همین ماجرای به ظاهر ساده انگیزه‌ای برای مهرشید شد تا دست به کاری جدید بزند. پس “عروسک خانه” شروع به کار کرد.

حالا در عروسکخانه‌ایی که مهرشید تاسیس کرده است نزدیک به ۳۰ نیرو بصورت مستقیم و غیر مستقیم مشغول به ساخت عروسک هستند‌.

عروسک‌هایی خاص که نگارگرانه نقاشی می‌شوند، عروسک‌های بومی کرمان و حتی عروسک‌های تلوزیونی. عروسک‌هایی که انگار همه‌شان میوه‌های درختی بودند که مادرش روی پشتی کوچک خانه‌شان نقاشی کرده بود.

 

نظرات کاربران
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “معصومه امیرپور”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *